شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
این روزها صحبت شان بـا نگـاه بود از بس فضای خانه پُر از درد و آه بود این جا کسی عـیادت زهـرا نمی رود تنها کسی که سرزده شب، نور ماه بود شهر پیمبر است مــــدینه ولی در آن یـاری اهــل بیـت پـیـمـبـر گـنـاه بود از سنت رسول به غیر از اذان نماند شالـوده هـای دیــن مدیـنـه تـبــاه بـود اصلاً عجیـب نیست که هیزم بیاورند وقتی که قـلب مردم یـثـرب سیاه بود می گفت با نگاه: بمان فاطمه، نرو... تنهـا جواب فاطمه هم یک دو آه بود ازلب جدا نمی شود(عجّـل وفاتی) اش در انتظار مانده و چشمش به راه بود |